امروز زیاد خوش نگذشت!ولی چرا!حال داد!زنگ تفریح دوم حرکات موزون مخصوص خودمون رو انجام دادیم!

زنگ اول که عربی داشتیم،این آقای اسدی بهمون گفته بود یسری کلمه بر وزن تف+عیل دراریم منم خب تو این دفترچه ه که توش خاطرات وبلاگ گونمو مینویسم نوشته بودم!در مورد هر خری فکر کنی نوشته بودم!از خودش گرفته تا ...!فقط شانس آوردم وقتی که دفتررو گرفت کنه صفحه های دیگش نزد!یه قدم تا پیوست به خدا فاصله داشتم!

حالا قراره اعتصاب کنیم بگیم عوضش کنن(زرشک!همین الآن) آخه میره ته کلاس وایمیسه توضیح میده!این صداش منو کشته انگارeffectگذاشته روش!!

سر زنگ آیین مطالعه هم بحثمون سر"فساد"بود!هوووووی!بی تربیت فساد گوشت رو میگم! چرا فکر بد می­کنی؟!تازه عامل فسادم پیدا کردیم!میدونین عامل فساد چیه؟!نذاشتن گوشت در یخچال!به همین راحتی!به همین خوشمزگی!پودر ماکارونی رشد!!!!!!!!!!

زنگ نمازم این دفعه لو رفتیم!

لو بروید که خدا لوروندگان را دوست میدارد!

                                                              سوره ی لو آیه ی 12

                                       

دیروز رفته بودیم کلاس تک ا...(توکل)!رفع اشکال داشتیم خیلی خوش گذشت!دفتررو گذاشته بودیم وسط  رو میز تک ا... خودمونم دورش حلقه زده بودیم مثل اینا که نذری دارن 100 نفر حمله میکنن همش بزنن دقیقا اون جوری افتاده بودیم جون دفتر مظلوم مانده!واقعا این توکل خطش جالبه!رو من تاثیر گذاشت!منم یه دوروزیه اون جوری دارم مینویسم!

این اف 1هم شیطون شده ورداشته رو میز توکل رو با خودکار خط خطی کرده!نه بابا!تو هم!؟!؟؟!دیروز فقط تخمه کم داشتیم!البته واسه افطار تخمه کم داشتیم والا ما که روزه!(من روزه نبودم،شبه بودم!)

همین!

امروز یه دونه تست اجتماعی داشتیم!45 دقیقه هم وقت داشت!من که 40 دقیقشو سر این گذاشتم که جمله هارو واسه خودم ترجمه کنم!آخه نوشته حق طلبی را با ذکر ارزش بگویید!!شما فهمیدین؟!اگه فهمیدین چی خواسته بود به منم بگین!

زنگ تفریحم رفتیم پشت ساختمون بصرف رانی!وقتی که نبش جان کردیم،اونجا یه درختی هست هر چی می­خوریم پوستشو میذاریم رو اون!خیلی درخت لارجیه!من و پریا هم رفتیم گذاشتیمشون اون بالا بالا هاش (پیش خدا!)

بعد رفتیم همون گلاب به روم روت به دیوار (...)که مقنعه هامون رو درست کنیم  یهو زنگ خورد منم هول شدم فقط نمیدونم چه جوری رفتم سر کلاس سلی!بعد میبینم این سلی یه جوری نیگای من میکنه نگو من دکمه های مانتوم همش باز بوده!!((=

الآن همه بچه ها پریشونن!پریا که سرما خورده دستمال کاغذی حیف و میل می­کنه!پگاهم چون دفترش لاکی شده غمگینه!مریمم چون سلی امروز تحویلش نگرفته تو لکه!فری مهرم عزای زنگ بعد رو گرفته که اجتماعی داریم!منم که این نوک تو مدادنوکیم گیر کرده از این سوزنا ندارم درش بیارم!خلاصه خیلی دپیم!!:p

خدایا!در این ماه مبارک رمضان تو رو جون رب النوعت!یه عقلی به ما بده یه پولی (پولرم باز بده خودمون!)

این نونوفرم تازه آدرس وب ما رو گیر آورده رفته دیروز خوندتش!حجمشم خیلی زیاد بوده!مطلبارم همشون گوله ی نمکن!خلاصه100 کیلو دیروز کم کرده بود اینقدر خندیده بود!

این پیام بازرگانیه:

اگه بهت بگه دوست دارم چی بهش میگی؟!!؟
پگاه:شماااااا!!کی باشین؟!؟!؟!؟!؟!؟؟!

مریم:منظور؟باز چی میخوای ازم!؟!؟

خودم:وظیفته!
فری مهر:جٌمش کن!!

پریا:بیشین بینیم با!

اون یکی نیلو:بی خود میکنی با جات!(عزیزم من جا ندارم،کاملا سیارم!)

ثنا:ای جان!فنچ چوچول من!!
حالا همشون از خداشونه ها!بررسی های بدست آمده نشون میده که اینا عشوه های اولیه است!خب اینو به عنوان مشاهده ی آیین مطالعه تحویل میدیم!

شرکت"سایپا یدک"شما را به دیدن ادامه ی این برنامه دعوت مینماید:

خب داشتم میگفتم سر کلاس،سلی یه چیزی رو توضیح میداد ما نمیگرفتیم آخرش به زور دیگه گرفتیم بعد گفتش خب بچه ها گرفتین؟!؟!؟
ما هم گفتیم:هاااااااااااااااااا!!

زنگ نمازم رفتیم پ.س(پشت ساختمون دیگه!)!!به کسی نگینا!!خیلی فیض بردیم!