حالا اون که چیزی نیست!پریروز کلاس آقای توکل داشتیم من و پریا و اف1 و نونو نشسته بودیم ردیف آخر!فایزه هم نشسته بود جلوی من !هی وول میخورد منم تصمیم کبری ام را گرفتم یه برگه از دفترم دراوردم روش نوشتم:"به من لگد بزنید،از همکاری شما متشکریم"آقا این تا وسطای کلاس نفهمید!!ولی این اف1 نامرد تابلو کرد!!!فهمید ولی ما که از رو نمیریم!یه برگه دیگه دراوردیم این بار روش نوشتیم:"کمی هم به من فکر کن،مرسی!!"آقا این با همین اتیکته  تا پیش آقای توکلم رفت ولی من یه جوری به توکل حالی کردم یعنی که هیچی نگو!!بعد از کلاسم با همون برچسبه تا اون ور میدون دانشگاه رفت فقط شانس آورد باباش با ماشین اومد سراغش!!آخه اون تیپش منو کشته بود!وایساده بود همچین با ژست با موبایله باباش حرف میزد!بادم میومد اون اتیکته میرفت بالا میومد زمین!تازه موقعی که داشت از خیابون رد میشد 2 تا پسره دیدنش روی برگه هرو خوندن پهن شدن زمین کم مونده بود ماشین بهشون بزنه!که فرداش پس از کلی تحقیق فهمیدیم  اف2(فایزه) با اینا قرار داشته!!!!!!!فکر کن!!!آخه جالب تر این بود که یه سوزن ته گرد میخواستم که با سوزن برگه هرو بچسبونمش!!برگشتم به خودش میگم:ببین یه سوزن ته گرد داری بدی!!به خدا جای دوری نمیره!واسه خودت میگما!!اونم ساده ساده برگشته میگه:نه!!ندارم!!بعد خودش میگه:بچه ها کسی سوزن ته گرد نداره!!؟؟!؟!؟!(ولی همه ی کیفش به این بود که بچه باجنبه ایه!اصلا ناراحت نشد،حالا اگه ثنا بود!!!)

ولی من به ایکیوی این اف2 شک کردم!دیروز با اف1 و دارودسته وایسادیم!به فایزه میگم یه لحظه برگرد بر میگرده!همه ضعف میرن از خنده!خودش عین بز منو نیگا میکنه!فرداشم که اومد اصلا نفهمیده بود که  دوباره یکی دیگه چسبوندیم!!

ها!راستی!دیدن اف1 داره واسه وب رمان مینویسه!این از اول تابستون داره میگه دارم مینویسم فعلا که خبری نیست!!همین امروز فردا تموم میشه دیگه!والا کتاب هریپاتر6 هم اینقدر طول نکشید!!حالا اینا مهم نیست!فعلا به پاچه خواری تون ادمه بدین،بچه یه موقع ناامید نشه!!

امروز ما 8 ساعتی بودیم،ولی 6 ساعتی شدیم،آخه سلی نیومد بود!ما هم در دقایقه اولیه،که این موضوع رو فهمیدیم از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدیم!!!!!چند تا ازین بچه های قوی هیکل اومده بودند میزدند رو میز معلم،صداش همچین اکو میشد ما هم دست میزدیم اون یکی سارا هم ببره ای میرقصید!ما هم نمیدونستیم که کلاس بقلی با آقای شکری(معلم ریاضی سال بالاییها)کلاس دارن!یهو در باز شد و آقای شکری برافروخته شده داد زد:میگم چه خبرتونه!من روزه ام!!!مگه ما کلاس نداریم! مراعات مارو بکنین!!!!!سااااااااااااااااکت!!!!!ولی من توی اون شلوغی اصلا نفهمیدم که شکری جلو دره و داره داد میزنه فقط دیدم یهو کلاس ساکت شده خب منم از فرصت استفاده کردم شروع کردم دست زدم و خوندم:فاطی،فاطی،فاطی،فاطی!از دستت کردم قره قاطی!یهو شکری داد زد:اوووووووووی چه خبرته خااااانوم!!من همین طور خشکم زد شدم مجسمه!! تازه پاشو از در بیرون نذاشته بود که من زدم زیر خنده!آقا این برگشت همچین نیگا کرد!!!!!من فکر کنم ریاضی سال دیگه افتادم!!

دیشب همین جور نشسته بودم به هانی میگم ما فردا املا داریما!هانی یه چشم و ابرو اومده میگه:برو اون کتابتو بیار 2،3تا کلمه بگم ببینم بلدی!من بهش میگم بابا ول کن!میگه :نه! !تو فردا میری آبروی منو می بری!بیارش ببینم!آوردن کتاب همانا و آغاز فاجعه هم همانا!22 تا غلت 1 نمره ای داشتم شدم منفی دو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حالا بعضی از غلت هامو مینویسم،تا به باسوادی من بخندید: (البته درستشم تو پرانتز نوشتم!)

سجواندی(سجاوندی)_خلااساسی (خلاء اساسی)_به عبارتن

 

اخروی(بعبارة اخری)_ناحیه ی دهخوارگان(دهخارقان)_متعلم و

 

دردمند(متالٌم و دردمند)_اکنون و اجالتاً(عجالتا)_متزوقان

 

قدیم(متذوٌقان)_تلکف(تکلٌف)_التزاز ادبی(التذاذ ادبی)_تاثیر گداز(تاثیر

 

گذار)_خارقعلاده(خارق العاده)_اساتیری(اساطیری)_تٌضاد و تباق(تضادٌ و

 

طباق)_اشراف نوجبا(نجبا)_با شمشیر حمال(حمایل)_قهقه شدید(قهقهه

 

ی شدید)_قنایم فراوان(غنایم فراوان)_روزی و ارتزاغ(ارتزاق)_هدیه و

 

طلعت(هدیه و خلعت)_خوشبخت(خوش بخت)_زفت و لعیم(لییم)_گاو

 

ثمین(سمین)!
تازه آخرشم بهم نمره داده!یه منفی دو خوشگل پایینمشم نوشته:

آفرین عزیزم،غم آخرت باشه،تو نابغه ای ساراااااااااااااا!!

اونوقت اومدم به بابام میگم :بابا شدم منفی 2!!!

بابام میگه:ایول ایول!خیلی خوبه!ایول!