Do not say to your god I have a big problem!

Say to ypur problem I have a big god!

 

یک روز جالب در مدرسه ی ما!!

7:58 7:59 8 بالاخره رسیدم  آخه کجای دنیا دیدین برای رفتن به مدرسه از کوه برن بالا آخه یخدنه مراعات کنن من آرتروز دارم آخه خدا رو خوش میا؟؟؟ اومدم باز اومدم خیلی به موقع اومدم...

تو راهرو  خانوم بوجارو دیدم بهش سلام کردم بهم گفت:"سلام عزیزم عزیزم سلام"

یه کم جولو تر که رفتم خ.اخوانو دیدم سلام کردمو گفتم خ.اخوان قیچیه مدرسرو من خراب کردم بهم گفت:"فدای سرت اگه پولشو میدی فدای سرت اگه قیچی خراب شد فدای سرت فدای سرت اگه انضباطت کم شد ....

رفتم کلاس که کیفمو بذارم دیدم شیما داره هی می خنده بهش گفتم چرا داری می خندی گفت:"آخه خوشحالم چون عکس گلزار برگشته به کنارم......

قرار بود که بریم نمازخونه رفتیمو مثه بچه ی آدم نشستیم یهو دیدیم خ.رجایی اومد تو همگی خوشحال بودیمو اشک شوق میریختیم و گفتیم:"داغ یک عشق قدیمو اومدی تازه کردی!!"

همین طور که نشسته بودیمو به سخنان گوهر بار خ.رجایی گوش می کردیم دیدیم کیانا باز داره خالی می بنده همه بهش گفتیم:"میگن که تو راست نمیگی بگو که دوروغ میگن میگن که تو دوروغ میگی بگو که راست نمیگن!"

سخنان پر فضیلت خ.رجایی تموم شد داشتیم از نماز خونه برمیگشتیم دیدیم خ.البرزی فیزیک داره به البرزیه ریاضی میگه:"وقتی میای قشنگ ترین پیرهنتو تنت کن!

خلاصه با 1000 بدبختی رفتیم سر کلاس 1.30 گذشت ولی مگه زنگه می خورد؟!؟!؟!اینجا بود که گفتیم :"خسته شدم بسکه دلم دنباله یه بهونه گشت....

زنگ خوردو مارفتیم بیرون !النازو دیدیم داره از شکلاتایه مغازه ی باباش داره می خوره بهش گفتیم:تو خودت قند و نباتی شکلاتی شکلاتی!

بعد رفتیم تو زمین وا لیبال دیدیم مری جذبه زده یکیرو ناکر کرده بهش میگه:جان مریم چشماتو واکن منو نیگا کن!!

دوباره زنک خوردو ما رفتیم سر کلاس!!!فیزیکم که داشتیم!کویز داشتیم!خلاصه کویز دادیمو وقتش تموم شد  خ.الرزی گفت: 1 2 3 پیکا بالا 4 5 6 همه حالا !حال کنین همه 0 هستین!دست بزنین امشب هستیم!

بعد یهو دیدیم گلیو طاهره که رفتته بودن مشهد از مشهد برگشتن!گفتیم زیارت قبول خوب بود؟

گفتن: پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت!بر گشتنی یه ماکسیما دیدیم با نجابت!هم سفرمون شده بود پشت وانت میومد...

در همین موقع شیما اومد منو صدا کرد گفت:سارا برو دفتر کارت دارن!منم ترسون ترسون یواش یواش رفتم دفتر!دیدم خ.خاندل میگه باقری جااااااااااان!تو که اون همه سر کلاس باما بحث کردی و گفتی چرا رنگ چادر سیاهه در صورتی که اسلام سیاهو مکروه کرده واسا جوابتو بگیر!!

چون:     مشکی رنگ عشقه! چرا یه عده ای مشکی رو رنگ غم میدونن!؟

بالاخره زنگ نماز خورد این زنگ نماز 2 تا فایده داره یکی واسه ماکه زنگ نماز میشینیم غیبت میکنیم!اونیکی هم که واسه بچه های آسمونی مدرسه که وقتی اذونو از این می دن میرن حی علی صلاه می کنن!!!!

هم                                    حکایت هم چنان باقیست!!!!!!!! pageبه پایان آمدای

توصیف یک روز در مدرسه ی فرزانگان:
خود شیرینی
خودشیرینی
خودششیرینی
.................
.........
...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اوا اومدی پایین
حالا برو بالا