-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 آبانماه سال 1384 19:56
حالا اون که چیزی نیست!پریروز کلاس آقای توکل داشتیم من و پریا و اف1 و نونو نشسته بودیم ردیف آخر!فایزه هم نشسته بود جلوی من !هی وول میخورد منم تصمیم کبری ام را گرفتم یه برگه از دفترم دراوردم روش نوشتم:"به من لگد بزنید،از همکاری شما متشکریم"آقا این تا وسطای کلاس نفهمید!!ولی این اف1 نامرد تابلو کرد!!!فهمید ولی ما که از رو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 آبانماه سال 1384 19:55
امروز ما 8 ساعتی بودیم،ولی 6 ساعتی شدیم،آخه سلی نیومد بود!ما هم در دقایقه اولیه،که این موضوع رو فهمیدیم از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدیم!!!!!چند تا ازین بچه های قوی هیکل اومده بودند میزدند رو میز معلم،صداش همچین اکو میشد ما هم دست میزدیم اون یکی سارا هم ببره ای میرقصید!ما هم نمیدونستیم که کلاس بقلی با آقای شکری(معلم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 21:22
دیشب همین جور نشسته بودم به هانی میگم ما فردا املا داریما!هانی یه چشم و ابرو اومده میگه:برو اون کتابتو بیار 2،3تا کلمه بگم ببینم بلدی!من بهش میگم بابا ول کن!میگه :نه! !تو فردا میری آبروی منو می بری!بیارش ببینم!آوردن کتاب همانا و آغاز فاجعه هم همانا!22 تا غلت 1 نمره ای داشتم شدم منفی دو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! حالا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 آبانماه سال 1384 21:20
پی درس خوندن همش تو فرزانگان دویدم من! حتی یه بچه باحال،یه بچه باحال ندیدم من! بگو آخر سعیدیه میرسیم کجا؟!!؟ تو منو تنها نذار ای ثنا،ثنا!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آبانماه سال 1384 16:26
چرا میخندین!؟!من کور شدم خنده داره!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مرض! هیچی بابا زنگ ورزش رفتیم امتحان بدیم این نخود از خدا بیخبر با این توپ بدمینتون زد چشم منو کور کرد!یه چشم شده بود اشک یکی دیگش خون!خیلی خنده دار شده بودم مریمم هی میخندید میگفت این جوری خیلی بانمک شدی !امروز دیگه جانباز ا%شدم!یه مردی هست تو شبهای ببره کوره میره تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آبانماه سال 1384 21:37
تصور کن،اگه حتی تصور کردنش سخته! کلاسی رو که توی اون تقلب، هست رو تخته! کلاسی که توش هوش و ایکیو ارزش نیست! جواب تقلب ها،گفتن به مراقب نیست! نه بمب هستهای داره!نه نورافکن نه کاغذ پاره! دیگه هیچ بچه ای پاشو تو "دفتر" جا نمیذاره! همه آزاد آزادن،همه بی درد بی دردن! تو روزنامه نمیخونی سمپادیا خودکشی کردن!! ..... تصور...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آبانماه سال 1384 21:35
یه تستی هست هر کی بتونه که به این جواب بده یعنی دیگه ته باهوشاست! مدیر دبیرستان فرزانگان کیه؟ 1)نور وکیلی 2)برق وکیلی 3)نورقاضی 4)نورشاهدی مدیر راهنمایی فرزانگان کیه؟ 1)اخوان عطار 2)اخوان بقال 3)اخوان بزاز 4)اخوان کفاش مستخدم مدرسه ی ما کیه؟ 1)آقای گیوه کش 2)پاشنه کش 3)صندل کش 4)چکمه کش نخود کلاس کیه؟ 1)پگاه جوادی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1384 15:18
هاااااا!اف1!منم،وجدانت!دست از ای(این)چل بازیات وردار!بیا یه مطلبی بنویس!اگه ننویسی خیلی نامردی!ای(این)سارا طفل معصوم(ماشالله نه طفله،نه معصوم!!)چه گناهی از خودش دروکرده که باید عین بز بیاد update از خودش دروکنه!؟؟!؟پس او مردانگیت کو؟رفته مهمانی!؟خب پس بش بگو ازو شکلاتای رومیز 3-2 تا برای من ورداره!ای(این)روزا وبلاگ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آبانماه سال 1384 15:18
لامروز دوشنبه،2آبان،متناسب با تولد هانی!)): هانی جون سالروز تولدتو بهت تسلیت میگم غم آخرت باشه! امروز آقای غروی با یه کت آبی زل سر کلاس ظاهر شد واقعا تق تق خنده بود،کلا 1 ساعت استراحت داد خب دختریم!خسته میشیم،مخمون نمیکشه!هل میده! امروز پگاه سرود ملی کلاس رو ساخت دیگه: فاطی(5 بار) فاطی جون بغلم کن!فاطی!جون به لبم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1384 09:43
من دو سه روزه دست و پامو گم کردم هر کی پیداشون کرد به من خبر بده! حالا این که چیزی نیست من خیلی خودمو گم کردم اگه کسی بازم اینو دید به من خبر بده و یک عدد فحش مژدگانی بگیرد!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1384 09:42
So close no matter how far... Couldn't be much more from the heart For ever trusting who we are And nothing else matters Never opened myself this way Life is ours,we live it our way All these words I don't just say And nothing else matters Trust I seek & I find in you Every day for us something new Open mind for a...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1384 09:41
: A winner Seeks for the goodness in a bad man. And works with that part of him. A looser : Looks only for the badness in a good man. And there for finds it hard to work with anyone.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1384 09:40
خب ادامه ی اون دفتره که میدادم بچه ها مینوشتن توش!: صفحه16_بهترین کتابی که خوندین!؟ خودم:"گاهی دلم برای خودم تنگ میشود" مامانم:"قلب سنگی" مریم:"فاوست" پگاه:کتاب چیه؟ اف1:"شازده کوچولو" پریا:کتاب فارسی اول دبستان!(بابا اونو اگه خونده بودی که الآن پرفوسور بودی!) هانی:نمی گم که به هیچ نویسنده و شاعری ظلم نکرده باشم!...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 مهرماه سال 1384 21:22
امروز راس ساعت8 با ورود آقای سلیمانی کلاس ما منفجر شد(انقلاب ما انفجار نور بود!)سلی با یه کت خرمایی(خرمای نرسیده)وارد کلاس شدمن نگران این بودم که یه موقع غرق نشه آخه کته خیلی گشاد بود مواشم(موهایش را هم)مدل موای(موهای) پسرعموی من زده بود!((= خلاصه خیلی ژیگول بود،آدم ویرگولکسش میشد!وسطای کلاس مریم پا شدرفت پا تخته و یه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مهرماه سال 1384 17:56
خب امروز چون نرفتم مدرسه خاطره های تو خونه ایمو نوشتم! امروز کلی مامانم دعوام کرد و گفت دیگه باید جوراباتو خودت بشوری!یه سبد پر جوراب نشسته داشتم!خب چاره ای نداشتم دیگه!تشت رو پر آب کردم با پا رفتم روش!خیلی کیف داد دیگه ازین به بعد هر چی لباس داشتین بدین من این مدلی براتون میشورم!فقط تنها مشکلی که امروز پیش اومد این...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1384 16:59
امروز زیاد خوش نگذشت!ولی چرا!حال داد!زنگ تفریح دوم حرکات موزون مخصوص خودمون رو انجام دادیم! زنگ اول که عربی داشتیم،این آقای اسدی بهمون گفته بود یسری کلمه بر وزن تف+عیل دراریم منم خب تو این دفترچه ه که توش خاطرات وبلاگ گونمو مینویسم نوشته بودم!در مورد هر خری فکر کنی نوشته بودم!از خودش گرفته تا ...!فقط شانس آوردم وقتی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1384 16:58
دیروز رفته بودیم کلاس تک ا...(توکل)!رفع اشکال داشتیم خیلی خوش گذشت!دفتررو گذاشته بودیم وسط رو میز تک ا... خودمونم دورش حلقه زده بودیم مثل اینا که نذری دارن 100 نفر حمله میکنن همش بزنن دقیقا اون جوری افتاده بودیم جون دفتر مظلوم مانده!واقعا این توکل خطش جالبه!رو من تاثیر گذاشت!منم یه دوروزیه اون جوری دارم مینویسم! این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1384 15:48
امروز یه دونه تست اجتماعی داشتیم!45 دقیقه هم وقت داشت!من که 40 دقیقشو سر این گذاشتم که جمله هارو واسه خودم ترجمه کنم!آخه نوشته حق طلبی را با ذکر ارزش بگویید!!شما فهمیدین؟!اگه فهمیدین چی خواسته بود به منم بگین! زنگ تفریحم رفتیم پشت ساختمون بصرف رانی!وقتی که نبش جان کردیم،اونجا یه درختی هست هر چی میخوریم پوستشو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 مهرماه سال 1384 16:56
خب امروزم جالب انگیز بود!! قرار بود شاکری نیاد!ولی اومد!نادربیگی هم نیومد!زیستم که همش یه ربعه!زنگ ناهار(ناهار که نه!) رفتیم یه چیز بکوفتیم کیک من رو باد برد تو مجتمع سعیدیه!))= بعد با پریا رفتیم پیش خانوم قرایی پیک المپیاد بگیریم!از بس که من امروز کیک خورده بودم اومدم بگم به من پیک المپیاد بدین گفتم به من کیک المپیاد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 مهرماه سال 1384 15:45
اینجا جا داره یه بحث کوچیکی راه بندازم!! دوست دارین بعد از مردن رو سنگ قبرتون چی بنویسن!؟ *پگاه:روش نرینا!آدم زیرش خوابیده!(راستی اینم بگم اسم جدید پگاه شده لپ لپ!چون خیلی لپ داره!) *مریم:دوباره برمیگردم! Wait for me! * سارا:با دنده سنگین حرکت کنین!کارگران مشغول کارند! فریمهر:فقط اسممو درست بنویسن! نیلوفر:مادر!کبریت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 مهرماه سال 1384 15:44
امروز زنگ اول باآقای غروی داشتیم راستی میدونستین اسم کوچیکه اون"محمد ارفعه"؟؟!البته تو مدرسه به ارتفاع پست معروفه!آخه ترس از ارتفاعم داره!همون قضیه ی یا ابالفضل! حالا اون هیچی! iq بچه های مارو حال کنین،زنگ تفریح رفتیم پشت ساختمون!داریم دل رو یه جوری با چیپسو اینا کیپ میکنیم!از شانس قشنگ ما میدانچی کمان2 (کماندو)...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 19:49
من یه دفتری داشتم میدادم دست بچه ها توش مینوشتن هر صفحشم در مورد یه چیزی بود!بچه ها هم نظر خودشونو توی یک جمله میگفتن!خب به نظرم جالب اومد دیگه! صفحه1_زندگی : *-خودم:بازی مسخرهی غم انگیزی است! *-مامانم:تنها دیواری که پشت آن هیچ دیواری نیست! *-مریم:دیدن یک باغچه از شیشهی مسدود هواپیماست!...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 مهرماه سال 1384 17:33
امروز زنگ اول ورزش داشتیم!!رفتیم از همهی رشته ها یکی یه ذره بازی کردیم!!اولش یه ذره بدمینتون بازی کردیم 2تا سرویس زدیم 2تاشم رفت اون ور(میدونین کجا دیگه!!؟!؟)ولی معلمه حال مارو اخذ کرد و گفت من خودم میرم میارومشون!بعد رفتیم والبیال!!والیبال اولیو که زدیم رفت اونور!!بعد با معلم ورزش رفتیم آوردیمش!بعد از همه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 مهرماه سال 1384 15:18
هدف از up کردن این مطلب رسوندن یک خبر مهمه!!خیلی مهم!!حالا جدای باحال بازی بچه ها یه عروسی افتادیم!!خب بذارین عین آدم از اول بگم چی شده دیگه هی هولم میکنین بگین بگو بگو!! زنگ اول با سلی جون داشتیم!آقا من ونخود آهن ربا شلوغای کلاسیم!! فقط ماییم تو این کلاس که شلوغ میکنیم بقیه باحالا اون کلاسن! همین جور نشسته بودیم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1384 18:34
اینو یادتون هست که امروز غروی یه کویز گرفت!ببینین این پگاه خانوم ورداشته پایین برگه ی من چی نوشته: آفرین خوشگلم!!عشق من!!سارای عزیزم!!امشب بیا جلوی دیانا!منم میام!ماندانا رو نمیارم!دوست دارم!! عزیزم!گنده!!چیزی یادت نیومد!؟!؟خب(این یه تیکش بد بود سانسور شد!) .....تو غروی!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1384 18:34
اینم واسه خاطر شما نوشتم!!چون درخواستاتون خیلی زیاد بود واسه اینکه من بچه های کلاس رو دوباره معرفی کنم(چون یه عده تازه به جمع خوانندگی وبلاگ پرداختند)البته بچه باحالارو!!رو چشمم!! اولیش به خاطر اینکه به هیچ کس ظلم نکرده باشم نقطه چین میذارم(آقای اسدی به نقطه چین میگه نقطه گاه!!تق تق خندست!) 1…..!! 2.دومیش اف 1!!!!!!سر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1384 18:33
خب امروز دیگه پگاه ترکوند!خیلی بچهی لارج و دوبر و نبشیه!!زنگ اول عربی با اسدی داشتیم!!آقا نمیدونی این چقدر درازه!!به قولی نردبون الهی که چه عرض کنم آسانسوره!!من نمیدونم این مریضه!!!؟؟ما که ردیف سوم میشینیم،اومده از بین بچه ها بزور رد میشه و وایمیسه پیش من!هی میگه:"احسن،احسنه!"تازه پامم 4 بار له کرد هیچی بهش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1384 16:02
پسری که خاطرخواه شماست (آخ کجایی خاطرخواه !) و واقعاً شما را دوست داره، دست به این کارها می زنه. * سعی می کنه خیلی از اوقات خودش رو با شما بگذرونه،حتی زمانی که فرصتش کم باشه . * با شما شوخی می کنه ، سعی می کنه با ادای یکسری کلمات ، محبت و دوستی خودش رو نشون بده (مثلا می گه اگه بد خواه مدخواه داری جون دادا بگوها) ....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1384 16:01
دختری که خاطر خواه شما بشه و واقعاً شما رو دوست داشته باشه اگه از ایل و تبار واتو واتو های اصیل باشه دست به این کارا می زنه. * سعی می کنه دیدن شما لطمه ای به بقیه کاراش نزنه تا اونجایی که ممکنه حاضره به خاطر شما به دلیل غیبت سر کلاساش یه درسش حذف بشه. * اگه باهاش شوخی های بد بد و خودمونی کنین همچین ضایعتون می کنه، اما...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1384 14:43
ترو خدا حوصلتون بگیره این شعررو بخونین آخرش باحاله!! ای خدا hard دلم format مکن! File من را خالی از برکت مکن! option غم را خدایا on مکن! File اشکم را خدایا run مکن! deltree کن شاخه های غصه را! شادی و افسردگی را هر سه را! Jumper شادی بیا تا set کینیم! سیستم اندوه را reset کنیم! نام تو password درهای بهشت! آدرس E-mail...