-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 تیرماه سال 1384 08:33
Do not say to your god I have a big problem! Say to ypur problem I have a big god!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 تیرماه سال 1384 17:41
یک روز جالب در مدرسه ی ما!! 7:58 7:59 8 بالاخره رسیدم آخه کجای دنیا دیدین برای رفتن به مدرسه از کوه برن بالا آخه یخدنه مراعات کنن من آرتروز دارم آخه خدا رو خوش میا؟؟؟ اومدم باز اومدم خیلی به موقع اومدم... تو راهرو خانوم بوجارو دیدم بهش سلام کردم بهم گفت:"سلام عزیزم عزیزم سلام" یه کم جولو تر که رفتم خ.اخوانو دیدم سلام...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1384 08:10
توصیف یک روز در مدرسه ی فرزانگان: خود شیرینی خودشیرینی خودششیرینی ................. ......... ... . . . . . . . . . . اوا اومدی پایین حالا برو بالا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1384 08:09
اکنون که یک سال بزرگ تر شده ام و به دبیرستان راه یافته ام می کوشم که از خودشیرینی ها بکاهم و به گوشت تلخی ها بیفزایم!!!! آمین!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1384 08:08
خاطرات فرزانگانی ها: یه روز از یکشنبه ها تو زنگ اول و تک زنک اول ریاضی داشتیم تک زنگ دوم جغرافی!:-& ما هیچ کودوممون برای تست جغرافی نخونده بودیم خانوم جلیلیان هم اجازه نمی داد که جفرافی بخونیم!از قضا اون روز مانور زلزله هم داشتیم همین که اژیر خطرو زدن ما رفتیم زیر میزو جفرافیاهامونم بردیم زیر میزو از فرصت استفاده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1384 08:07
یاد اون موقع هایی افتادم که با اون خ.خاندل برای سورود تمرین می کردیم چقدر با مزه بود آخرش نتونستیم یه سورود درست حسابی بخونیمآخه این خانوم خاندل بایذ فکر اینو می کرد که ما وقتی 4 ماه از عمرمونو سر این گذاشتیم که هماهنگو با هم بگیم((فرزانگان هی هی!!))برای این سورود دیگه باید از تابستون شروع می کردیم!! خوانندگان گرامی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1384 11:08
امروز به یه نتیجه ای رسیدم یعنی فهمیدم بین بچه های کلاس و شعر نمره ی بیست....یه شباهتایی وجود داره: نمره ی بیست کلاسو نمی خوام(ایم مصراع به این اشاره داره که طرف تیریپ لبخنده ی کلاس مهسا.م رو نمی خواد) بهترین هوشو حواسو نمی خوام(اینجا هم منظورش اینه که مری جذبهمریم.م رو نمی خواد) دختر خوشگل شهر پریا اون که جاش تو قصه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1384 11:03
دوستان خوبو گرامی با عرض سلام و از این جور صحبتا خواستم بگم ببخشین یه مدتیه که توش چیزی نمی نویسیم!مثلا قرار بود به روز باشه خیر سرمون!همشم به خاطر اینه که بعضیا زدن تو ذوق ما(البته نه اون بعضیا!)اون مطلب قبلی هم به خاطر این ورداشتیم که یه روز از روزهای خدا فرناز خانوم ببخشید اف1 خانوم زنگ زد و مارو کلی دعوا کردو گفت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 18:34
امروز رفتیم تو وبلاگه بعضیا گیج منگولی بازی درآوردیم و اونارم حصابی دعوامون کردن و مارو زدن حکایتمون برعکس شده ما می خواستیم دندوناشونو خورد کنیمو چششونو کور کنیم بر عکس اونا این کارو کردن!!!!! به هر حال معذرت!!!!!!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1384 09:20
مطلب قبلی یه ذره بد تایپ شده بود می بخشین!!!!! الان من دارم تو این وبلاگه کرم می ریزم!!چه حالی میده!کرم ریختنم برایه خودش عالمی داره ها!!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 تیرماه سال 1384 18:52
به نام خالق آی کیو یکی بود یکی نبود 2 نفر بودن که خیلی خوب بودن اسم یکیشون سارا بود ولی اون یکی 1000 تا اسم داشت هم فرناز بود هم نازی بود هم نوشین بود بقییشم الله اعلم.... اینا خیلی حسود بودن تا دیدن بعضیا رفتن وبلاگ درست کردن اینارم دلشون خواست!!رفتنو یه وبلاگی درست کردن!یه چیزایی می نوشتن توش که خودشونم حالیشون نمی...