-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1384 14:43
خب خاطره ی امروز رو اگه بخوایم بنویسیم باید کلی به این مغز گرانقدر فشار بیارم چون راستش اینقدر خاطره داریم که یادم نمیاد!!(8 ساعتیم بودیم دیگه بدتر). زنگ اول معلم کامپیوتررو اینقدر مسخره کردیم!!بعدشم مریم رو کمک کردیم تا رو میزش یه نمیرو بکشه!! زنگ دوم زیست داشتیم این معلم زیست ما خیلی گله!بهمون گفت درس زیست زیاد نیست...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مهرماه سال 1384 22:33
الآن اصلا دلم نمیخواست وب آپ کنما!!منتها این خودش دلیلیه واسه کانکت شدن و رسیدن به....!!راستشو بخواین این مطلبرو سعی نمیکنم باحال بنویسم!انقدر حالم قوته(تو قوتیه) که نگو از یه طرف این اف1 نصف سیبیل قرار بود بیاد آپ کنه نکرده!بقیشم خصوصیه!! این بیسکیویته هم باید تا فردا صبح تموم بشه جون فقط تا فردا مهلت داره!بعد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مهرماه سال 1384 17:04
دوست ندارم ها... از اینکه چپ چپ نیگام کنم خوشم نمییاد! از اینکه شبا تو جام بلولم هم خوشم نمیاد! از اینکه مجبور بشم با اونی که دوست ندارم غذا بخورم،بش لبخند بزنم،هی هر روز 10000 بار بم تلفن بزنه خوشم نمیاد! از اینکه مامانش با مامانم دوسته خوشم نمیاد! از اینکه با اونی که دوست دارم نمیتونم این جور کارارو بکنم خوشم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهرماه سال 1384 21:21
دوست دارم.... دیدن پراید رو تو روزای بارونی دوست دارم! با میل بافتنی مامان چشم هانی رو دراوردن رو دوست دارم! بغل کردن یه آدم رو دوست دارم مخصوصا اگه لباساش بر اثر بارون خیس و به تنش چسبیده باشه دوست دارم! صدای خودم رو وقتی خوابم میاد رو دوست دارم! از ستار مرحومم خوشم میومد! شلوارک نارنجی رو دوست دارم! جوراب زرد کمرنگ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهرماه سال 1384 21:21
امروز جلوی کوهپایه یه سری بچه های غیر باحال را زیارت کردیم!بعد که اومدیم سر کلاس"سلی"هیچ چیز نفهمیدیم!فقط یه سوالی پرسید منم یه چرتو پرتی از خودم پروندم از قضا درست دراومد!(ایول حالی به حولی!) بعدش رفتیم پشت حیاط تولد نیلوفر بود کیک آورده بود همشو هپولی کردیم!آخرشم مجلس رقص دروکنون بود و من و اف1 بار دیگر حماسه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 مهرماه سال 1384 16:12
آقا من امروز خوشحالم !کارت مجانی گیرم اومده هی فرت و فرت وبلاگ update میکنم!!اعتراضی هست؟ _بله اعتراضی هست!!!! اعتراض وارد نیست!! می گم این اف1 هم تا به ما میرسه لپ ما رو میکشه!!جدیدا لپ میکشه!!معتاد لپ شده!لپ میکشه!لپ که کلاس نداره برو 30گار بکش! X بخور!اینا حال میده،من به خاط خودت میگم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 مهرماه سال 1384 16:10
این خاطرهی14 مهر،پنجشنبه میباشد: پنجشنبه ما 8 ساعتی بودیم!ماه رمضونم بود نمیشد غذا بیاریم مدرسه این شد که من و پگاه از طرف همهی بچه های خوب و باجنبه آخرای کلاس آیین مطالعه غیب شدیم و رفتیم "کوهپایه"!!! لارج بازی دراوردیم و تا مایه تیله اجازه می داد خریدیم خردیرم زیر سویشرت من قایم کردیم که تو راه کسی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 مهرماه سال 1384 12:52
خب قرار بود حالا حالاها up date نشه ولی شد دیگه!موقعیت جور بود!به قول شاعر گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت........! راستشو بخواین من برای بعضیا یه سوپر کلوپم،هر فیلمی که بخوان من دارم!! برای بعضیا من نقش سیم رابط رو دارم هر چی که بخوان به یه نفر دیگه بگن میان به من میگن تا من به اون یکی بگم! برای بعضی دیگه من نقش بالش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1384 16:48
جدیدا اینقدر سرم شلوغ شده که دیگه داشت یادم میرفت وبلاگ دارم! خب حالا که یادم اومده بذارین یه کم ازین خاطرات خوش دبیرستانمون دروکنم! 1.دوشنبه که خورشید گرفتگی میخواست رخ بده این شیخ الاسلامی معلم دینی مینی اومده بود یه سری خذعبلات از خودش درمیکرد!میگفت در چه مواقعی نماز آیات میخونیم؟ماهم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 مهرماه سال 1384 19:15
اینو بخونید حدس بزنین در وصف کیه!؟! هر روز از وحشت دیدن چشمان تو از خواب میپرم! دست و رو میشویم و از دامنهی آن کوه استوار بالا میکشم از و دور سیاه و سبز قبایانی را میبینم که دقیقا مثل تو هستند ولی هیچ کدام تو نیستی!به آرزوی آمدنت روی آن دایره های نارنجی میایستم تا تو بیایی!(ولی چرا اینقدر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مهرماه سال 1384 15:58
امروز زیاد بم نچسبید,تفلون بود!اخه ثنا عینکشو داده بود به من منم گمش کردم الآنم سیریش شده!!!کنست دیگه! زنگ اول فیزیک داشتیم و آقای غروی بود از این سیبیل تو داده ها!!باحال بود بد نبود! زنگ دومم که دین و زندگی داشتیم ( دوستان من این اراجیف و دارم سر کلاس مینویسم که بعدا بیام تایپ کنم) الآن در شرف خواب هستیم نمیدونم این...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 19:54
امروز باحال بود در نوع خودش!زنگ اول ورزش داشتیم!کلی وایسادیم معلمه بیادآخرش دیدیم که یکی داره از اون پایین برامون دست تکون می ده که بیاین تو حیاط!خلاصه خیلی ریزه پیزست! ولی زنگ دوم بود و زبان!!!!!!!!!!!!!!!!!!! با آقای شاکری!کلی خندیدیم!یه معلم قری بود که نگو دستشو می زد کمرش و هی قر میداد!ابرو هاشم کتلتی بود!لپشم می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 مهرماه سال 1384 15:32
· خب همون طور که قولیده بودم خاطره ی این روز به یاد ماندنی رو نوشتم! · اولش که با بروبچ وارد شدیم!!آهن ربا و نخود مشغول حرفیدن بودن!تا چشم کار میکرد کله ی ساه بود,از اف1 هم خبری نبود,زنگ اول به خیرو خوبی گذشت.این سلی (سلیمانی)رو بعضی موقع ها جو میگیره لبخند ملیح می زنه!یادمون باشه از این به بعد یه تسبیح بذاریم تو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 15:56
بچه ها جون اینو مینویسم که اینقدر زنگ نزنین خونه ی ما ازم سوال کنین چل شدیم به خدا باید منشی استخدام کنم دیگه!!این اسامی کلاس 101 با برنامه ی کلاسیشه!!هر کی دیگه زنگ بزنه ایشالله شامپو بره چشش! ایشالله شب خواب بد ببینه!از خواب بپره فنر تختش در بره! الله کرمی _ ایزدی _ بابازاده _ خودم _ برزویی _ بهرامی _ توفیقی _ جام...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 15:55
می بخشین یه مدتی بود مطلب نمینوشتم!سرم شلوغ بود منم که حساس !!!!!!!! دیدین چی شد! کلاس ما از کلاس اف جونم جدا شد!!آخه درد من که یکی دو تا نیست,درد من دو سه تاست!اخه من بدون اف1 چه جوری بوبلاگم!اصلا من ترک تحصیل می کنم میرم قالی می بافم!!!بهمم میاد لپ گلیم که هستم!!به قول معروف من و این همه خوشبختی محاله !!!راستی یه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1384 10:26
اینام سری دوم سوتی ها: آره این سی دی هامران کومن خیلی باحاله!!!(هومن کامران) من ماه آبان رو خیلی دوست دارم , کلا من ماه های زمستون رو دوست دارم! پلترون!! میام عین سگ میزنمتون صدا بدین!!!(میام مزنمتون عین سگ صدا بدین!) روتو جمع کن,اتاقتم کم کن!( اتاقتو جمع کن روتم کم کن!) هامرون,کورمن(همون اولی!!!)
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1384 15:20
آخه چی بنویسم وقتی خبری نیست!!! در این مواقع " سایپا یدک" به کمک آدم میاد!!! حالا که میخوایم غیبتشو بکنیم بذار یه ذره تبلیغشم بکنیم!! سایپا ,زیبا ,جادار, مطمئن از هر نظر !!!امیدواریم هر خانواده ی ایرانی حداقل یکی از محصولات سایپا را داشته باشد!!! سایپا: کم قدرت,پرمصرف!!!!موتور فول انجکتوری!!..... خب بذارین محصولات...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1384 19:15
خداییش این یکی دیگه نوشتن داشت!!آقا از کجاش شروع کنم ؟!؟!؟! چی بگم که این توکل اند حاله!!!بابا اندالمرام!!!مهدی!!!مارو کشتی! بذارین از اراجیف گوییهاش پرهیز کنم برم سر اصل مطلب!! نشسته بودیم ذیذیم یه زنه یه بستنی پرت کرد رو میزو رفت!!گفت بدینش آقای توکل!بعد ما هم هوار زدیم ااااااااااااااا!!!ما هم میخوایم اقای توکل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1384 19:32
یه بازی هست که من و پریا اختراعیدیم ! سر کلاس آقای تــــــــــــــوکلم بازیش می کنیم! قوانین بازی: 1_این بازی 2 نفره هست !!(برای زوج های جوونم مفیده چون اونا می تونن اختلافاتشون از همین جا شروع کنن!) 2_اگه دیدین از این بازی لذت نمیبرین اشکال از خودتونه یا بلد نیستین بازی کنین یا خیلی قزبیتین!!(غظبیتین!) دستور بازی :...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 شهریورماه سال 1384 19:16
به نام سو ژه آفرین عالم! امروز سبزقبایان مدرسه گرد هم آمدند بگذریم که حالا بعضیا ....!! ساعت10.12 مردی از جنس باران وارد کلاس میشود با کیفی از جنس بلور و با لحنی آرام و نگاهی نجیب سلام میکند و با آن چشمان معصومش ما را قایمکی میپاید!و با ان دستان زخمو زیلیش با گچی هم رنگ چشمانش می نویسد "گذاره"!!!(البته میداند که درستش...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 شهریورماه سال 1384 20:11
یکی از بجه ها گفته در مورد اف1 یه چیزی بنویسم که ضایعش کنم ولی ما حالشو اخذ میکنیم و نمینویسیم!!آره دیگه ما آخذالحالیم دیگه!در ضمن اندالمرامم هستیم!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 شهریورماه سال 1384 20:10
· سوتی های برو بچز: · برق ها تاریک بود هیچ جارو ندیدم!! · جمعیت اینجا 2500 تومنه! · 2 تا آدم عاقل و باقل!! · صدای بلند شدن پتو اومد! · خانوم البرزی مدرکشو سانسرافیسکو گرفته!من دوباره گفتم کجا؟دوباره گفت :سانسرافیسکو!چون میدونستم اشتباه میگه گفتم:کجا؟؟؟؟؟؟؟ گفت :سانسرافیسکو اینو که گفت من دیگه من خوابیدم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1384 08:44
یه بار زنگ ورزش بیکار بودیم!!!من و بروبچ موندیم چیکار کنیم!؟هوام سرد بود نمیشد رفت بیرون!! دل و زدیم دریا رفتیم پای تخته و با گچ نشستیم نقاشی کردیم! من گفتم آقا یه مسابقه !! هر کسی تونست یه دو نقطه دی باحال بکشه اون برنده میشه!خلاصه افتادیم به جون این تخته ی بیچاره در این لحظات ملکوتی خانوم بهبهان درو وا کرد و اومد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 07:57
یک دوست معمولی هیچگاه نمی تواند گریه تو را ببیند. یک دوست واقعی شانه هایش از گریه تو تر خواهد بود دوست معمولی اسم کوجک والدین تو را نمی داند. دوست واقعی شاید تلفن آنها را جایی نوشته باشد. دوست معمولی یک جعبه شکلات برای مهمانی تو می آورد. دوست وافعی زودتر به کمک تو می آید و تا دیر وقت برای تمیز کردن می ماند. دوست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مردادماه سال 1384 07:59
اف یکی قالب وبلاگی دید پس آن را گرفت و زود پرید ننوشت مطلبی در راهی که در آن می نوشت سارایی سارای خوش نویس وبلاگ ساز رفت تو وبلاگ و کرد آغاز مطلب تو هست خوب و قشنگ از بس که میخندیم میشیم فشنگ اف یک آمد که کار کند بزند سارا را ناکار کند اما اف یک بسته بود خالی سارا این وسط شده بود گل باقالی! سارا مانده دست تنها اف یکم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مردادماه سال 1384 07:58
خیلی از دوستای من مرتبند ولی من نه! خیلی از دوستای من عشق گلزار دارن ولی من نه! خیلی از دوستای من وبلاگ ندارن ولی من نه! خیلی از دوستای من جوادن ولی من نه!! خیلی از دوستای من معتاد هری پاترن ولی من نه! خیلی از دوستای من وقتی می خوان برن امتحان زبان بدن از زیر دیکشنری رد میشن ولی من نه! خیلی از دوستای من نامردن ولی من...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مردادماه سال 1384 07:57
من لیوناردو داوینچی هستم! نابغه ی قرن! در زندگیم هرگز فرصت شوخی نداشتم! من ماشین های پرنده را طراحی کردم. مجسمه ساختم،نقاشی کشیدم و خیلی کارهای دیگر که شما نمی دانید اما مهم تر از همه اینکه من مونالیزا را کشیدم با لبخندی که هیچ کس معنایش را نمی داند،حتی خودم میبینید چه طور بعد از مرگم سر کارتان گذاشتم؟ این هم به تلافی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1384 14:30
بیچاره ما ها!!! اگه تیپ بزنیم بریم بیرون میگن با کی قرار داری ؟ اگه لباسای معمولی بپوشیم ، میگن اصلا سلیقه نداری ! اگه زیاد بگیم دوست دارم میگن بازم چه نقشه ای تو سرته ؟ اگه نگیم دوست دارم ، میگن پایه کسی دیگه وسطه ؟ اگه زیاد بهشون زنگ بزنیم میگن اعتماد نداری؟ اگه یه مدت زنگ نزنیم میگن مثل اینکه سرت خیلی شلوغه ! اگه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1384 08:09
دیکشنری متحرک: از این به پس به جای واژه ی بیگانه ی اینترنت بگویید پارک کودکان!!! طبق نمونه بخوانید: مسنجر = پیامبر کانکت = وصال اکانت = چیز وصل کن! چت روم = جوادآباد! آرشیو = دفتر خاطرات آیکن = شکلک! = هششششششششششششه! (buzz باز(
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مردادماه سال 1384 15:59
امروز کلی نشستم فکر کردم دیدم تنها موضوعی که بهش گیر ندادم و سوژش نکردم همین کلاس آقای توکله!!!خب دیگه از روی ناچاری باید بش بگیریم!!! کلاس ما 2 تا سکانس داره!!اولش ما رو میچپونن توی یه کلاس 2در 3 بدش یه میان برنامه توسط آقای توکل پخش میشه! که در این میان برنامه حتما باید از هامون طهماسبی با لهنی لطیف صحبت بشه!!!بعد...