من یه دفتری داشتم میدادم دست بچه ها توش مینوشتن هر صفحشم در مورد یه چیزی بود!بچه ها هم نظر خودشونو توی یک جمله میگفتن!خب به نظرم جالب اومد دیگه!
صفحه1_زندگی:
*-خودم:بازی مسخرهی غم انگیزی است!
*-مامانم:تنها دیواری که پشت آن هیچ دیواری نیست!
*-مریم:دیدن یک باغچه از شیشهی مسدود هواپیماست!
*-پگاه:جالبه و ...
*-اف1:پر درد!!(معلومه دل پری داشته ها!)
*-پریا:صحنهی نبرد خوبی ها و بدی هاست!
*-هانی:به یه بار مردنش می ارزه!
*-آزاده:امان از دست آدم و حوا!
*-فریمهر:یه بازیه جون خدا حوصلش سر رفته بود ترتیبش داد!
*-پریا2:مزخرفه..!
*-نیلوفر:..فعلا بد نیست!
صفحه2_مرگ:
*-خودم:موی دماغ آدما!
*-مامانم:خوبه!
مریم:دقیقهی90!
پگاه:مزه میده!
اف1:تا اف1 هست زندگی باید کرد!
پریا:آغاز خوشی و پایان دردسر!
هانی:تموم شدنlevel 1یه بازی و رفتن بهlevel 2
آزاده:امیذ آخر ناامیدی!
فریمهر:در حال حاضر بی معنیه!
پریا2:خیلی ام بد نیست!
نیلوفر:الآن نه!بعدا دربارش می اندیشم!!
صفحه3_بهترین فردی که دیدین!؟
خودم:شخص شریف خودم!
مامانم:من اغب زوج میبینم!
مریم:قلی!
پگاه:دوست قلی!
اف1:دوست دوست قلی!
پریا:دوست صمیمی قلی!
هانی:انسان!(این هانی چون در جریان قلیا نبوده خراب کرده دیگه!)
آزاده:امروز قراره ببینم!
فریمهر:تا منظورت از بهترین چی باشه!؟
پریا2:ندیدم!(کوری ببم؟!!؟)
نیلو:Dg Dg!هر چیزی که گفتنی نیست!
صفحه4_بارون!
خودم:قابل گفتن نیست باید حسش کنی!
مامانم:محشره!(مامان،جدیدا کلمه یاد گرفتی؟!)
مریم:دوست دارم هنوز..قدم زدن تو هوای بارونی رو خیلی دوست دارم!(همین کاراته که سلی رو دیوونه کرده!)
پگاه:عالیه!
اف1:کاشکی زودتر بباره،فوقعلادست!(باور کنین خودشم املاشو همین جوری نوشته بود!)
پریا:خیلی رمانتیکه!آه...
هانی:چتر ها را باید بست ولی اگه خیس شدی به من ربطی نداره!
آزاده:آب بهشتی!
فریمهر:معرکه است حرف نداره!
پریا2:خیلی توپه...!
نیلو:ای ول دارمت!(منو داری؟کجا داری؟)
صفحه5_بهترین ساعت...
خودم:ساعت 6.30 روزای ابری!یه زمانیم ساعت 8 صبح حال میداد!
مامانم:ساعت 1 که از مدرسه میای!(پس روزای 8 ساعتی چی؟!)
مریم:ساعت 6 صبح روزای ابری!
پگاه:ساعت 9،چون اون موقع تلویزیون نیگا میکنم!
اف1:8p.m
پریا:منم میگم ساعت8!چون اون موقع میرم دوچرخه سواری!
هانی:ساعتی که نه دیر باشه نه زود!
آزاده:5تا6صبح!
فریمهر:معنی نداره!
پریا2:ساعت8!(چه علاقه ای به 8 دارین!؟)
نیلو:بستگی به این داره که کی وقت خوابم برسه!(قرصاتو به موقع بخور که خوابتم منظم بشه!)
صفحه6_یه جمله محشر...
خودم:به من یاد دادی که چجوری دوست داشته باشم،ولی یادم ندادی چه جوری فراموشت کنم!؟
مامانم:آدما دو دستن!یکی اونایی که بدبختند!یکی اونایی که فکر میکنن خوشبختن!
مریم:وقتی گرفته ای به یه چیز فکر کن!آدمهایی هستند که حسرت زندگی تورو میخورن!اون وقته که میتونی زندگی رو درک کنی!. دیگه گرفته نباشی!
پگاه:.....
اف1:"love is afraid of losing you"
پریا:زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست،هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود،صحنه پیوسته پابر جاست!خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد!(پریا!!چیه هی صحنه صحنه میکنی؟!مراعات کن خواننده ی زیر 6 سال اینجا هست!)
هانی:وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت!
آزاده:زندگی جویباریست که از دهکده ی غم میگذرد!(میمردی اینو واسه ی زندگی مینوشتی؟!)
فریمهر:I swear that I'm up t'no good!:d
پریا2:امیدوارم تنهاترین کس تنهاییت تنهات نذاره..!(فعلا که گذاشته!)
نیلو:با اجازت من 2 تا مینویسم:
I intend to live for ever so far so good!
No,nothing else matters!
صفحه7_بهترین عطر
خودم:بوی بارون!
مامنم:cool water
مریم:بوی خاک!
پگاه:منم میگه بوی خاک!
اف1:وقتی بارون میباره،میریزه رو خاک و اون بویی که احساس میشه بوی خاکه پس منم میگم بوی بارون و خاک!
پریا:عطری که وقتی از کنار یه گوسفند رد میشی به مشامت میرسه!
هانی:من سرما خوردم!
فریمهر::-/
پریا2:همون بوی بارون!(نه عزیزم تعارف که نداریم دوست پسرت چه عطری میزنه؟همونو مینوشتی!)
نیلو:فعلا دماغم گرفته!(پس اون همه دماغ بزرگ کردی واسه همچین روزایی دیگه!)
صفحه8_با مزه ترین کلمه همدانی!
خودم:دست به قلتق!(دست به سینه!)
مامانم:تقاندن!
مریم:چقزه پلار!
پگاه:مشی میدانم!
اف1: با اینکه اصلا بلد نیستم ولی بلد نیستم،تون عزیزت!
هانی:مچیم!آخه خیلی mp3!=من چه میدانم!
آزاده:هشتم!=گذاشتم!
فریمهر:نه همدانیم نه از اینا چیزی حالیم میشه!(خانومم اصلیتتو بر باد نده!)
پریا2:نمیدونم..!(نادان!)
نیلو:همدانی نبیدم!ولی برره ای تا بخوای بلدم!
صفحه9_یه فحشه باحال!
خودم:انتر برقی!صلواتی!سلیمانی!و....
مامانم:خاک تو سر گل به سر!
مریم:خر!!
پگاه:خاک تو سرت الاغ!(چقدم باحال بود!!)
اف1:گوسفند پست!(خیلی خوب اومدی!)
پریا:خیلی خلی،دیوونه،خرمگس!
هانی:خفه شده ویلان مانده
آزاده:آشغال عوضی!
فریمهر:تو این صفحه است که وجود همه آشکار میشه!(خب میمردی اینو زودتر بگی یه ذره باادب تر مینوشتیم!؟)
پریا2:انسان نفهم..!(تناقض داره انسان و نفهمی؟)
نیلو:گوسفند و انسان نفهم!
صفحه10_دوست داری چهجوری بمیری؟
خودم:شب بخوابم،صبح پاشم ببینم مردم!
مامانم:من تا تورو نکشم نمیمیرم!
مریم:دوست دارم نمیرم!
پگاه:شب بخوابم صبح بیدار نشم!
اف1:دوست ندارم به مردن فکر کنم!فعلا که به زندگی امیدوارم!
پریا:وقتی خوابم بیان یه گلوله بزنن تو مغزم!(اوووه!3 ساعت طول میکشه که گلوله دنبال مغز تو بگرده!)
هانی:یه جوری که شهید شم برم بهشت!چیه بهم نمیاد؟!
آزاده:صبح که چشامو باز کنم ببینم تو بهشتم!
فریمهر:فقط فرداش ورزش نداشته باشم!(آها میخوای کاور قرضیتو پس بدی آره!؟)
پریا2:به سختی...!
نیلو:ای بابا چه گیری دادی به مرگ!
صفحه11_نظرتون در رابطه با انتر:
خودم:بهترین کلمست وقتی آدم کم میاره!
مامانم:باز رفتی مدرسه از این حرفا یاد گرفتی!؟
مریم:از نوع برقیش جالبه!
پگاه:نظری ندارم!
اف1:اگه زیاد تکرار بشه خوشم نمیاد!(یعنی همین جوری خوشت میاد!)
پریا:خودتی!
هانی:انتر!دیگه نبینم از این حرفا بزنیا!
آزاده:کنار الاغ کامله!
فریمهر:نظری ندارم!
پریا2:انتر=پسر..!(ایییییول!!!)
نیلو:بستگی داره مخاطب کی باشه!(فرض کن اون!)
صفحه12_بهترین نگاه!
خودم:نگاه آقای سلیمانی به مریم!
مامانم:نگاه درویشانه!
مریم:گاو به گوساله!(مررریم!!!اولیو خوندیو این حرف رو میزنی!؟)
پگاه:...!
اف1:مادر به فرزندش!&-:
پریا:نگاه موش به گربه!
هانی:نگاه حلال!
آزاده:توش برق باشه!
فریمهر:نگاهی که طرف تا تهش بره!
پریا2:نگاه اون به تو!
نیلو:نگاهی که طرف باید از بالای سر همه گردن بکشه تا ببینتت!
صفحه13_بهترین هدیه که بتون دادن!
خودم:یه قلب که توش یه گل زرد بود با 2تا آدرس سایت!
مامانم:یه دست بشقاب چینی!
مریم:یه شاخه گل رز!(میگم این سلی چه گداست فقط یه دونه!؟)
پگاه:هنوز اون هدیه ای رو که میخوام بهم ندادن!
اف1:حالا که اینجور شد من هم 100 تا گل رز میخوام هم 100 تا گل زرد هم یه قلب سفید که توش یه گل باشه هم یه دست بشقاب چینی!
پریا:یه سوکس بالدار مرده! (خدا رحمتش کنه!)
هانی:زندگی سلامتی اندیشه!(این آخریرو مطمینی؟!)
آزاده:وقتی که بهم کارت اینترنت هدی میدن!
فریمهر:یه علوسک دارم به اسم میشکا!
پریا2:گردنبند!(هدیه سر عقدته؟)
نیلو:گیتار!(طرف چه لارج بوده!باباته دیگه!؟!؟)
صفحه14_دوست دارین دوستتون چه مدلی باشه!؟
خودم:یه ریزه خر باشه!درسش خوب باشه!باحال باشه!انتظار زیادیه؟
مامانم:طور خاصی نباشه!
مریم:باحال باشه درو نباشه!قابل اعتماد باشه!
پگاه:مثل خودم باشه!(لنگت نیست به خدا!!)
اف1:مریم خیلی خوب اومده!
پریا:رازدار باشه!راستگو باشه!نامرد باشه!هر کاری بخوای برات بکنه!
هانی:کتاب خون باشه!از نوع غیر درسی!خوب حرف بزنه خوبم گوش کنه
آزاده:....!
فریمهر:به معنای واقعی دوست باشه!
پریا2:پاچه ی شلوارشو بده بالا!(من همیشه میدم!ایول!)
نیلو:قدش بلند باشه!موهاش کوتاه باشه!مشکی باشه!خوش تیپ باشه!تو چت دسش تند باشه!زبانشم خوب باشه!گیتارم بلد باشه!(آقا گشتم نبود نگرد نیست!)
صفحه15_ضد حال یعنی...
خودم:3 ماه از بهترین ماه های عمرتو بشینی مخ یه نفرو بزنی آخرش بهت بگه برو گمشو!
مامنم:تلفنو بردارم ببینم تو تو اینترنتی!
مریم:انتظار
پگاه:چند هفته خوب درس بخونی ازت نپرسن!یه روز درس نخونیو ازت بپرسن!
اف1:وقتی مامانت عصبانیه بیاد موهاتو شونه کنه!
پریا:2 ساعت جلوی اینه باشیو تیپ بزنی آخرش مامانت نذاره بری بیرون!(ای من حال میکنم!)
هانی:بری لب دریا ببینی آسفالتش کردن!برقو اختراع کنی ببینی قبلا اختراعش کردن!
آزاده:نذارن تا 12 بخوابی!
فریمهر:تو یه روز 20 بار نه بشنوی!(آخ گفتی!)
پریا2:کسی خونه نباشه!کلیدم نداشته باشی!(خب میری خونه پسر همسایه!نه!یعنی همون خونهی همسایه!)
نیلو:یعنی دست به آب داشته باشی نتونی بری!(عزیزم خواستن توانستن است!)
خب تا همین جا واسه امروز کافیه بقیشو فردا مینویسم!!در ضمن این تو پرانتزیا جوابای منه که بهشون دادم!!!
امروز زنگ اول ورزش داشتیم!!رفتیم از همهی رشته ها یکی یه ذره بازی کردیم!!اولش یه ذره بدمینتون بازی کردیم 2تا سرویس زدیم 2تاشم رفت اون ور(میدونین کجا دیگه!!؟!؟)ولی معلمه حال مارو اخذ کرد و گفت من خودم میرم میارومشون!بعد رفتیم والبیال!!والیبال اولیو که زدیم رفت اونور!!بعد با معلم ورزش رفتیم آوردیمش!بعد از همه رفتیم بسکت!دیگه نمیشد توپ بسکت رو شوت کرد اون ور چون اگه پرت میکردیمش خودمونم باهاش پرت میشدیم!!این بچه های ما خیلی باحالنا!!رفتن تو زمین هندبال،فوتبال بازی میکنن!!اونم چه فوتبالی!10*nتا مجروح و زخمی!!فکر کن!این جک و جوادا با اون مانتوهای گونیشون که باد میکنه مدل خمره ای میشه رفتن شوتبال!
زنگ تفریحم رفتیم پشت حیاط مدرسه!خداییش خیلی خسته بودم!همین جور که رو این علف هرزه های پشت ساختمون دراز کشیده بودم بچه ها مدل این برره ایها که شیرجه میزنن،اون مدلی حمله کردن و منو زدن!!بخدا همه جام درد میکنه!
امروز سر زنگ شاکری مریم بله رو داد!یعنی بحث سر این بود که آدم وقتی ازدواج میکنه اسم شوهرش میاد رو اسم خودش!یهو مریم میگه خب بچه ها دیگه منو خانوم سلیمانی صدا کنین!!من میگم این دلشه شما میگین نه!!اینا عشوه های ثانویه ست!تازه کلی ازم قول گرفت ننویسما!ولی من که قول سرم نمیشه!من مامورم و مذکور!!!((=
تازه این که چیزی نیست ماشین عروسشونم انتخاب کردیم!یه فرقونی هست تو مدرسه من و مریم باهاش عکس داریم!(نشستیم توش)همونو ورمیداریم یه ذره گل و بلبل میزنیم!حله دیگه!بذارین مریم از اولش کم توقع بار بیاد!!
برگشتنیم با اف1 یادم رفت خدافظی کنم!(خداییش خیلی لوسم!)نه؟!
تو راهم همش ثنا رو ضایع عام و خاص کردیم!
همین دیگه!!
هدف از upکردن این مطلب رسوندن یک خبر مهمه!!خیلی مهم!!حالا جدای باحال بازی بچه ها یه عروسی افتادیم!!خب بذارین عین آدم از اول بگم چی شده دیگه هی هولم میکنین بگین بگو بگو!!
زنگ اول با سلی جون داشتیم!آقا من ونخود آهن ربا شلوغای کلاسیم!!
فقط ماییم تو این کلاس که شلوغ میکنیم بقیه باحالا اون کلاسن!
همین جور نشسته بودیم من به نخود گفتم پگاه من این 2 تا آخریارو نفهیدم پگاه برگشته میگه اصلا من از اول سال هیچی نفهمیدم!!
آخه نمیدونین این چه معلم گیریه!!هر چی میگی میگه ثابت کن!!ثابت کنین2=2 یا ثابت کن 0=3-3 !!بابا بی خیال!چلمون کرد!حالا اینجارو حال کنین:
سلی داشت حضور غیاب میکرد وقتی رسید به آهنربا گفت:خاااااانوم مججججذوبی!!حال شما چه طوره؟!!؟مشکل خاصی که براتون پیش نیومده!؟اصلا این سلی خیلی شیرین میزد!خوش خوشانش بود!
بعدش یه مساله داده میگه شمارهی2+2+18 ....میشه خانوم مجذوبی آخجون خانوم مجذوبی بفرمایین حل کنین!!بیاین ببینم حل کردنتونم مثل شلوغ کردنتونه!؟!اونوقت مریم رفته حل کنه سلی پایین کلاس وایساده داره لبخند ملیح میزنه!!خانوم!!آقا!!فاصلتونو رعایت کنین!!مریم داشت جیلیز ویلیز میکرد میگفت من کجام شلوغه!؟!؟ما هم گفتیم بدبخت!!ما این همه شلوغ میکنیم که بهمون بگن شلوغ!تو به این ماسی یکی پیدا بشه بهت بگه شلوغ باید کلاتو پرت کنی هوا!زنگ تفریحم رفتیم پشت حیاط براش بیدا بیدا مبارک بیدا خوندیم!!حالا مریم از خداشه ها!من که میدونم!اینا عشوه های اولیه ست!!خواستگار زنون1 اجرا شد!اون یکیشم 4 شنبه ایشالا!!حالا من نمیدونم این آهنربا چی داره که سلی جذبه اون شده؟!!؟تحفه ست؟؟!؟این سلی اگه چشاشو باز میکرد همون دور بر خیلی بهتر از مری بودا!!البته بگم منو پگاهم به هر کسی رو نمیدیما!!فقط غروی!!
ناظمی هم سر درس رستم و سهراب داشت این بیتو معنی میکرد:
خرامان بشد سوی آب روان
چنان چون شده باز جوید روان!
بعدش میگه اینجا خرامان به این معنی نیست که رسی(رستم) قر میده و میره ها !!هدف چیز دیگست!
آخی ماجرای این رستم و سهرابم عجب دلخراش بود!!!الآن اشک تو چشای مریم جمع شده!!بابا بدبخت!2 روز دیگه باید واسه خودت گریه کنی این سلی یه پسر 5 ساله داره ها!!
راست امروز4 نفر بهم گفتن برق شیطونی تو چشاته!؟؟!فکر کن!!!!!
من؟؟!؟!برق؟!!؟!؟شیطونی؟!؟!؟عمرا!!