· خب همون طور که قولیده بودم خاطره ی این روز به یاد ماندنی رو نوشتم!
· اولش که با بروبچ وارد شدیم!!آهن ربا و نخود مشغول حرفیدن بودن!تا چشم کار میکرد کله ی ساه بود,از اف1 هم خبری نبود,زنگ اول به خیرو خوبی گذشت.این سلی (سلیمانی)رو بعضی موقع ها جو میگیره لبخند ملیح می زنه!یادمون باشه از این به بعد یه تسبیح بذاریم تو کیفمون در مواقع اضطراری درآریمش صلوات بدیم!هم از معصیت درامانیم هم اینکه یه ثوابیم داره!
· زنگ دوم با خانوم ناظمی بود,بر عکس همون چیزی بود که فکر می کردیم!البته بعدها چهره ی واقیعیش واسه همه آشکار خواهد شد,نگران نباشید!تا اومد کیفشو گذاشت و گفت:سلام من ناظمی هستم!!ما اشکامون سرازیر شد آخه می دونستیم چه آینده ای در انتظارمون است!
بعدش گفت که ما امروز درس نمی دیم فقط با هم آشنا شیم ما هم که خیلی رسمی نشسته بودیم فرندلی شدیم و قضیه ی همون من و این همه خوشبختیو...آره دیگه!وسط بحثای فلسفیمون یکی در کلاسو زد و فرار کرد هر کی که بود ایول دمش هات!!!در آخرشم من و آهن ربا و نخود نتیجه گرفتیم این همون خانوم شرابی خودمونه فقط یه ذره گیریم کرده!!زنگ دین و زندگیم من و اهن ربا همشو خواب بودیم!شرمندتونم ما که خواب بودیم نفهمیدیم چه اتفاقی واسه ی کلاس افتاد اگه شما خبر داشتین به ما هم بگین!!!
· هااا اینو بگم من و آهن ربا تو حیاط مدرسه در اغوش هم بودیم گل میگفتیمو فحش میشنفتیم!!این اف1 ما رو دیده بهم میگه ساری نری منو از پارگی تن وبلاگ بکنی مریمو وصل کنی !!بش می گم نه تو خیالت راحت تو برای من همون گاگول کوچولویی هستی که بودی!!:-*
· خلاصه امروز کلی خوش گذشت کلی برو بچو خندوندمو ...!!
تا فردا فی امان الله بمانیدتا بیام!!!!
بچه ها جون اینو مینویسم که اینقدر زنگ نزنین خونه ی ما ازم سوال کنین چل شدیم به خدا باید منشی استخدام کنم دیگه!!این اسامی کلاس 101 با برنامه ی کلاسیشه!!هر کی دیگه زنگ بزنه ایشالله شامپو بره چشش! ایشالله شب خواب بد ببینه!از خواب بپره فنر تختش در بره!
الله کرمی _ ایزدی _ بابازاده _ خودم _ برزویی _ بهرامی _ توفیقی _ جام بزرگ _ جلالی _ جوادی _ خانوم چهاردولی!! _ حاکم زاده _ حیدرپور _ رجبی وجبی نیم وجبی!!! _ روان جاری شل سفت...! _ شکراییان _ علی جعفری _ علی پناهی _ علیخانی _ قابلی امیر _ گل محمدی _ مری جذبه (از این به بعد بش میگیم آهن ربا) _ مرجانی _ ملکوتی(تو دفترم نوشتمش عنکبوتی!!) _ منصور _ مهرابی _ نظری _ نوروز گوهری _ نوری زاده _ نیاوند _ هاشمی _ والی!!!(این آخریه یه جوریه آدم حس می کنه ختم قرآن کرده!!!)
می بخشین یه مدتی بود مطلب نمینوشتم!سرم شلوغ بود منم که حساس !!!!!!!!
دیدین چی شد! کلاس ما از کلاس اف جونم جدا شد!!آخه درد من که یکی دو تا نیست,درد من دو سه تاست!اخه من بدون اف1 چه جوری بوبلاگم!اصلا من ترک تحصیل می کنم میرم قالی می بافم!!!بهمم میاد لپ گلیم که هستم!!به قول معروف من و این همه خوشبختی محاله !!!راستی یه درسیم داریم اسمش آیین مطالعه ست!بد بختیه ها!!!از این به بعد آیین کرم زدنو و آداب جوراب پوشیدنم بیارم بذارن!!همچین بعیدم نیست!!!ولی هر چی هست این نور نور جونم به 10000 تا اخی می ارزه!!قد رشید دندونای سفید! با ادب!! آقا, سر به زیر!!و از این جور حرفا!تازه یه خانوم دیگه ای هم که اسمش خانوم صادقیه!!خیلی باحاله فقط بعضی وقتا دچار توهمات میشه!مثلا اون روز رفتیم مدرسه من و ثنا هی با هم حرف می زدیم اون فکر می کرد با اونیم هی میگفت جان!؟!؟!؟!میگفتیم:جونت بی بلا با تو نیستیم!!
راستی!!!!فردا اول مهر میباشد!!!شروع بد بختیا میباشد!!!چی کنیم!؟!؟می گن یه معلمی داریم معلم ادبیاته!!می گن سر کلاس جیغ می زنه !!بعضی وقتام....!!آره دیگه! اینو گفتم تا اگه دیدین فردا کلتون رو سرتون نیست بدونین کجاست!!(منبع اطلاعات:هانیه ) !خب فردا میام براتون تعریف می کنم چی شد!! فقط دعا کنین زنده باشم بااین معلما کی میره تو غار؟؟
تا فردا!!بای بای همه بچه های چل!!!!