دوست دارم....

دیدن پراید رو تو روزای بارونی دوست دارم!

با میل بافتنی مامان چشم هانی رو دراوردن رو دوست دارم!
بغل کردن یه آدم رو دوست دارم مخصوصا اگه لباساش بر اثر بارون خیس و به تنش چسبیده باشه دوست دارم!

صدای خودم رو وقتی خوابم میاد رو دوست دارم!

از ستار مرحومم خوشم میومد!

شلوارک نارنجی رو دوست دارم!
جوراب زرد کمرنگ رو هم دوست دارم!

بوی سوختن کبریت رو هم خیلی دوست دارم!

از بوی چسب و کتاب تازه هم خوشم میاد!
از صدای
dial up هم خیلی خیلی خیلی خوشم میاد!
از درد کشیدنم خیلی خوشم میاد!
از ساعت مچی محمد که توش هیچ عدد و رقمی نداشت و کلاً یه عقربه فقط داشت هم خوشم میاد.

از اینکه هنوز بغل کردن خاص خودم رو دارم خوشم میاد.

از اینکه هنوز یکی هست که دلم براش تنگ بشه هم خوشم میاد

ولی از چیزی که دارم بش فکر میکنم بدم میاد..

ازش خیلی می­ترسم!
خیلی خیلی می­ترسم!
از تو هم می­ترسم!

از آخرشم می­ترسم!

از اینکه این همه­ترسم بدم میاد!

خیلی.

ولی دوست دارم!

همین!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد