امروز باحال بود در نوع خودش!زنگ اول ورزش داشتیم!کلی وایسادیم معلمه بیادآخرش دیدیم که یکی داره از اون پایین برامون دست تکون می ده که بیاین تو حیاط!خلاصه خیلی ریزه پیزست!
ولی زنگ دوم بود و زبان!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با آقای شاکری!کلی خندیدیم!یه معلم قری بود که نگو دستشو می زد کمرش و هی قر میداد!ابرو هاشم کتلتی بود!لپشم می رفت تو پوستشم مشکی بود!وسط کلاس یه زنبوری اومد تو کلاس اونوقت آقای شاکری بهش گفت:
Please leave the class,I beg you!please…..!!!
کر کر خنده بود,لهجه ی همدانیشم توپ بود خداییش کم آوردم!
لطفا این دیالوگارو با لهجه ی غلیظ بخونین:
"می ریم میوینیم بچه ها امتان (امتحان) دارن اوخ(اونوقت)بشمان میگن":
اقا ما نیمیدانیم امتان بدیم!!بعدش وقتیم کم میشن اوجور میکنن:
وی وی وی وی!!!پچا اوجور شد؟!؟!!؟!
تازه به هممونم میگفت dear! "خوشمان آمد"
از اینم که بگذریم میرسیم به زنگ شیمی!تقریبا سر کلاس اونم خواب بودیم!فقط اولشو یادمه اومد پای تخته نوشت:ماده!معلوم بود حالا حالا ها داره چرت و پرت بنویسه همونا که ما کلاس 5 خوندیم!!اصلا چیز مهمیم بنویسه ,مهم نیست!با توکل کی میره تو غار!؟
ولی قیافش شبیه مامان رامبد تو ارث بابام بود!
زنگ نمازم می خواستیم بریم نماز بخونیم (می دونین واسه چی دیگه؟
آخه به اون ور آب دید داره!!)ولی به قول اف1 دیدیم تیبله!به هر حال این خانوم چهاردولی پا شد رفت مقنعش داشت از سرش می افتاد اون چه جوری رفت؟!!